کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : عالیه رجبی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

دوبـاره سایۀ حـق روی مردم افتاده            تـو آمـدی و زبـان از تـکـلّـم افـتـاده

بعید نیست که آدم به شوق پابـوست            به دام وسـوسه انگـیـز گـنـدم افـتاده


میان روی تو و ماه آسمان عمریست            جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده

کـنار جزر و مد خـنده‌های دلچسبت            به جان حضرت دریـا تـلاطم افتاده

چو جان به سینه تورا می فشارد ارباب و            به گـونه‌هـاش دو چـال تبـسّـم افتاده

غـبار چـادر خود را تکـان بده بانو            که کـائـنـات به فـکـر تـیـمّـم افـتـاده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میان ماه تو و ماه آسمان عـمریست            جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مجتبی قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

خـدا به کوثر خود کـوثری عطا کرده            برای مَظهـر حق مُظهـری عطا کرده

علی است مَظهر حق مُظهرش شده زینب            برای شیر عـرب گـوهری عطا کرده


مـقـربـــان الــهــی گــدای درگــاهـش            خـدا به خـیل ملک دلـبری عطا کرده

به خـنده، باز شده غـنچـۀ لـبان حـسن            که حق به شاه کرم خواهری عطا کرده

حـسـیـن آمـده قـنـداقـه را بـغـل گـیـرد            خدا به خـون خـدا لشگـری عطا کرده

دخیل یک نخی از معجـرش پیـمبرها

فـقـیـر یک نظـرش می‌شـوند اکـبـرها

چه دختری که سرا پا جمال فاطمه است            علیمه است و فهیمه، مثال فاطمه است

دوباره دختر خیرالبشر دلش شاد است            به یمن مقدم او خوب، حال فاطمه است

حقیقتی است که دختر به مادرش برود            چقدر چهرۀ او چون جمال فاطمه است

که هست؟ سبـط نـبی زینت دل حـیدر            که هست؟ دختر نیکو خصال فاطمه است

به شام و کرب‌و‌بلا طرز خطبه‌خوانی او            نـشان دهـنـدۀ اوج جـلال فـاطمه است

بــیـان کـنـنـدۀ قــرآن، مُـفـســر آیــات

بـگـیـر دست مـرا ای عـقـیـلـۀ سادات

نبی است زینت هستی و زینتش کوثر            علی است زینت عرش و تو زینت حیدر

تمام عـلت خلقت اگر چه فـاطمه است            تویی به حضرت ریحانه برترین دختر

تو آمـدی که تجلّی کـند صبـوری حق            به بحر عصمت و بحر حیا شدی گوهر

رسیده‌ای که ببخـشد خدا به "العفوت"            حــسـیـنـیـان گـنـه‌کـار را دم مـحـشـر

حسین فلک نجات است و کشتی ایمان            برای کـشـتی حـق ناخـدایی و لـنـگـر

بـدون هیچ مـعـلـم تو عـالـمـه هـسـتی

پـناهـگـاه ولایت چـو فـاطـمـه هـسـتی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

از « غلام» خانه‌اش « مولا» اگر یادی کند           از محالات است « بنده» میل آزادی کند
از «خرابات» است چیزی به رعیت میدهند           حیف از آن که مستمندی قصد «آبادی» کند


رونق سائل یقینا در سماجت کردن است           سائل درمانـده حق دارد که فـریادی کند
دست خالی را کریمان بیشتر پر می‌کنند           شکرِ حق، سائل از این لطف خدادادی کند
به خودش رنگ خزان هرگز نبیند هرکسی           در بهـار زنـدگـانی رو به این وادی کند
شـیعه بایـد با غـم آل عـبا غـمگـین شود           با سرور و شادی این خـاندان شادی کند

شیعـۀ زهـرا و حـیـدر بهـتـرین امت اند
زینـبـیون باز هم جشن ولادت دعوت اند

وعدۀ کوثر خدا از عرش اعلی داده است           زینب کبری که نه، زهرا به زهرا داده است
فـاطمه سـرتا به پا و فـاطمه پا تا به سر           راضیه، مرضیه، هانیه و حورا داده است
مـادری را دخـتری پرهـیزکار و مؤمنه           مادری را دختری در اوج تقوا داده است
هم نفس، هم راه، هم دل، هم نشین و هم زبان           بـه عـلـیّ مـرتـضی اُمّ ابـیـهـا داده اسـت
مـادر عـیسی کجایی!؟ به علی و فـاطمه           حضرت حق مریمی با دو مسیحا داده است
آسمان از برکـتـش بار دگر جانی گرفت           با غبار مقـدمش رونق به دنیا داده است
زین اَب خـواندش خـدا بین تمام دختران           نـام زینب زیـنـتـی بر نام بابـا داده است
گاه می‌گوید حسین و گاه می‌گوید حـسن           یعـنی از بـدو تـولد دل به آنها داده است
زانوی هرکس در این دنیا رکاب او نشد           پس قدمگاهش عجب شأنی به سقا داده است
در دم و در بازدم هایش برکت جاری است           بانویی که روزی یک عمر ما را داده است

سـالـهـا در سـایـۀ الـطـاف او آســوده‌ایـم
ریـزه خـوار عـمۀ سادات زینب بـوده‌ایم

به پدر باشد هـمیـشه دخـتـران تاج سرند           از بـرادرها بـپرسی بی‌قـرار خـواهـرند
گرچه همواره پسر باشد عصای دست لیک           اکـثــر اوقـات دخـتـرهـا وزیـر مـادرنـد
در مقام و شأن و ارج و قرب این مولود بس           ناز این دردانه را زهرا و حیدر می‌خرند
چشم بر روی کسی غیر حسینش وا نکرد           بسکه این خواهر برادر عاشق یکدیگرند
این عقیله جای خود ذریه‌اش هم مثل او           در کرامت فاطمه و در شجاعت حیدرند
بچه‌های او ره صد ساله را طی کرده‌اند           بچه‌هـایش شافـعی از شافـعان محـشرند
زیر پایش را پیـمبر زاده‌ها جارو کـشند           خادمینش یک سر و گردن ز ما بالاترند

مثل او شاه نـجـف دیگـر ندارد دخـتری
«قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری«

مدح او را با غزل با مثـنوی باید سرود           نذر او صد مثـنوی معـنوی بایـد سـرود
بهترین‌ها را همیشه «بهترینها» لایـق اند           بهتر از سعدی و شمس و مولوی باید سرود
شـاه بیت آفـرینـش دخـتر شـیر خـداست           در رثایش مصرعی اما قوی باید سرود
از نـیاز دنـیـوی که بی‌نـیازم کرده است           پس به شوق هدیه‌های اخروی باید سرود
«کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر»           این غزل را پشت مرز خسروی باید سرود
در تـمام عـمر تـسلـیم ولایت بـوده است           دفتری از این «شکوه پیروی» باید سرود
چـادران مـادر مـا انـقـلابی زیـنـبی ست           سال‌ها از فـتـنه‌های پهـلویی بـاید سـرود
از غروب سرخ عاشورا که روزی بگذریم           از طلوع سـبز صبح مهـدوی باید سرود
اردبیل اهـلیـنده وار آیـری ارادت زینـبه           شعر را شیوا به سبک «منزوی» باید سرود

«آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه با سرّ شهادت بوده محرم زینب است»
لطـف بـسیـارش گـدای آسـتـانـم می‌کـنـد           دست اعجـازش سـلـیـمان زمانم می‌کـند
بـا تـولا بـا تـبـرّا ایـن دو بـال عــاشـقـی           شـور عـشقـش رهـسپار آسـمـانم می‌کـند
عشق بیماری است یک بیماری فوق جنون           عـاقـبت رسـوای نزد این و آنـم می‌کـنـد
عشق گاهی یک چمدان دل شده سوی حرم           عشق کم کم عـاشـقی بی‌خانـمانـم می‌کند
عشق سر بندی به پیشانی من می‌بـندد و           شب به شب در زیـنبـیه دیده بانم می‌کند
بی‌گمان مویی که من با عشق او کردم سپید           میرسد روزی که در محشر جوانم می‌کند
عشق من را حنجره‌ای کـربلایی می‌دهد           عـشق روزی صادق آهـنگـرانم می‌کـند
عشق من را می نشاند بر فراز منبر و           شصت و نه شب نذر زینب روضه خوانم می‌کند
کربلا با چشم خود دیده است زینب پیر شد           غـصۀ قـد کــمـان آخر کـمـانـم مـی‌کـنـد

هر دل آشفته‌ای که غرق در تاب و تب است
بی‌قـرار روضـۀ بی‌مـادریّ زیـنب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در مصرع اول شعر و همچنین ایراد محتوایی در مصرع دوم و عدم رعایت شأن انبیاء حذف شد

تا که صورت را به پای او متبرک کنند           دسـته دسـته انـبـیـا و اولـیـا پـشت درنـد

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جـرم من را نـنویسید که ساغـر زده‌ام            بـنـویـسیـد که امشب دو بـرابـر زده‌ام
مست بودم که چنین باده مکرّر زده‌ام            گرچه یک بار فقط میکده را در زده‌ام


شصت و نه بار ز میخانه جواب آمده است
ذره در چشم کریمان به حساب آمده است

در عریضه نـنوشتم که دوا می‌خواهم            نان من کم شده یا آب و هوا می‌خواهم
نـنوشـتـم صلـۀ شعـر عـبـا می‌خـواهـم            شصت و نه بار نوشتم که تو را می‌خواهم

شصت و نه قطره اشکم که چکیدم امشب
شصت و نه مرتـبه باید بنویـسم زینب

آن خـدایی که ازل پایه پـیونـد گذاشت            گریه را مرحـلـۀ آخر لبـخـند گـذاشت
نام مـیلاد تو را گریه یک بند گذاشت            به خدا اسم تو را نیز خـداوند گـذاشت

خـواسـت جــام اسـد الله لـبـالـب بـاشـد
امر فـرمود که او صاحب زینب باشد

زینت زینت دنیا چه کسی غیر تو بود            سورۀ کوثر مولا چه کسی غیر تو بود
دومیـن اَمِّ ابیهـا چه کسی غـیر تو بود            نه، بگو مادر زهرا چه کسی غیر تو بود

تو خدیجه شده‌ای نه تو پیـمـبر شده‌ای
مـادرِ مـادر و بـابـا و بـرادر شــده‌ای

شأنت این بود برای پـدرت نـاز کـنی            با هـمان دیـده بسته سخـن آغـاز کـنی
عـشق را پیـش نگـاه هـمه ابـراز کنی            چشم خود را به روی کعبه فقط باز کنی

قبله‌ای نیست تو را غیر دو ابروی حسین
جز تو ما را نبرد هیچ کسی سوی حسین

کم نوشتم اگر از تو قلمم محرم نیست            کم نوشتم ولی از لطف نوشتی کم نیست
بی‌تو ایمان من و اهل زمین محکم نیست            آنکه در وصف تو شعری نسرود آدم نیست

آدم آن است که از عشق تو دیوانه شود
تا ابد حلقه به گوش در این خانه شود

کـمـرت پیـش کـسی خـم نـشد الا، الله            پنج خورشید به دور تو بگردند ای ماه
می‌روی، پشت سرت راه می‌افـتد ناگاه            ذکـــر لا حَـــولَ وَ لا قُــــوَّةَ الا بِــالـلـه

پنـج تـن دور سر تو صـدقـه گـردانـند
مـا هـمه بـنده و این قـوم خـداونـدانـند

خطبههایت سنـدی بود که دریـا بودی            فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی
هـرکجا بود حـسین تو هـمانـجا بـودی            آنچه خوبان هـمه بودند تو تنهـا بودی

شب میـلاد تو چـشم من اگـر تَـر بوده
چون که این اشک ثوابش دو برابر بوده

ای کـه پـیـغــامـبـر واقـعــۀ دردی تـو            زن ولی مردتر از مردتر از مردی تو
کربلا را به خـدا کرب‌و‌بـلا کردی تو            بَـرِّه را از دهـن گــرگ درآوردی تـو

گرگهـا پـیـرهـن یـوسفـتـان را بـردنـد
تو نبـودی هـمۀ اهـل حـرم مـی‌مـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـشم‌هـایت سنـدی بود که دریـا بودی            فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نماز عـشق به پا می‌کـنم به نام حسین            به نای سیـنه نـوا می‌کنم به نام حسین
تو زینـبی و همه قـاصرند از وصفت            کتاب عشق تو وا می‌کنم به نام حسین


به نـام دلـبـرت اذن دخـول مـی‌گـیـرم            طواف کوی تو را می‌کنم به نام حسین
به نام نـامی معـشوق شهره‌اند عـشاق            تو را همیشه صدا می‌کنم به نام حسین
من از تو یاد گرفـتم چـنین عـبادت را            میان سجـده دعـا می‌کـنم به نام حسین
قسم به سجدۀ تو اعـتقـاد من این است            نـماز سوی خـدا می‌کـنم به نام حـسین
تو آمدی که بگـویی بـرای قـرب خـدا            وجود خویش فـدا می‌کنم به نام حسین
دمشق و کرببلا هر دو تربت عشق است

شب ولادت نور، وقت صحبت عشق است
خــدا عـنـان دل مـا بـه دسـت تـو داده           
اسـیــر و رام تــو امـا ز غــیــر آزاده
اگـر پـیـالـۀ مـا بـوی چـشـم تو گـیـرد            شـود بـرای هـمـیـشـه لـبـالـب از بـاده
نـوای زین ابـی را به هـرکسی ندهـند            که ایـن مـدال فـقـط گـردن تـو افـتـاده
چنان سگی به در خـانـه‌ات ببـنـد مرا            که نام صاحب کـلب است نقـش قـلاده
اگرکه بـاز شود دیـده‌ها ز نـور اشک            اگـر قــدم بـگــذاریـم بـیـن ایـن جــاده
به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق            هـنوز با کـمـری راست زینب اسـتاده
خدا شهـود شود بی‌حجاب در دل شب            نـشـسـتـه دخـتـر زهـرا میـان سـجـاده
به بی‌نـظـیـری تو اعـتـراف بایـد کرد
شبیه کعـبه به دورت طـواف باید کرد
زمـان بـوسـه رسیـده کـمی مـدارا کن            رسـیـده‌ای بـغـل یـار، دیـده‌ات وا کـن
در این نگاه برای هـمیشه ای خواهـر            تـمـام حُـسـن خـداونـد را تـمـاشـا کـن
به فکر عبد گنه‌کار باش و یک لحظه            به احترام حسین دست خویش بالا کن
به پشت معجر خود با کمی دعا کردن            تمام شهر پُر از مـور مثـل زهـرا کن
هـمه به یاد خـدیـجـه رخ تو بـوسیـدند            جـلال بانـوی مـکـه دوبـاره احیـا کـن
ببـین چگـونه پدر مست دیـدن تو شده            نظـر به چـهـرۀ پر افـتـخـار مـولا کن
سـلام دخـتـر حـیـدر، شریکـة‌الاربـاب
بـزرگ زاده بیا و گـدای خود دریـاب
کسی که دست توسل بر این سرا بزند            قــدم بـه وادی مـمـنـوعـۀ خــدا بـزنـد
حـرام بـاد به هر عاشـقی که بـی‌اذنت            قـدم بـرای زیـارت بـه کــربـلا بـزنـد
شنـاخـتـی که من از دستهـایـتـان دارم            بعـیـد باشد اگـر دست رد به مـا بـزند
همین کرامتتان شد سبب هر شب و روز            که حـلـقـه دور نگـیـن کـرم گـدا بـزند
تو قرص نان خودت را به سائلی دادی            که حق به خـانۀ تان مُهر هل اتی بزند
تهجّد سحرت بسکه غرق ذات خداست            حـسیـن تکـیـۀ آخـر بر این دعـا بـزند
ازآن دمی که شده احـترامـتان واجـب            به دست‌های شما بوسه مصطفی بزند
ز محضر همه سادات عذر می‌خواهم            اگرکه گـفـتـه‌ام آتـش به قـلب‌ها بـزنـد
خـدا نیاورد آن روز را که در شهری            کـسی به بـی‌ادبـی نامـتان صـدا بـزند

به غیر حضرت زهرا کسی نـمی‌داند
که دست بر گـره مـعـجـر شـما بـزنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها به شکل زیر آمده که احتمالا غلط تایپی باشد لذا برای رفع ایراد اصلاح شد

دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است           شب ولادت وقت صحبت عشق است

اذان دمی که شده احـترامـتان واجـب            به دست‌های شما بوسه مصطفی بزند

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا کلمۀ دام دارای بار منفی و نوعی فریب است و دور از شأن اهل بیت است

خــدا عـنـان دل مـا بـه دسـت تـو داده            اســیــر دام تــو امـــا ز غــیــر آزاده

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت            که دست بر گـره مـعـجـر شـما بـزنـد

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آیـه‌ای از طـرف جـنّـت الاعـلـی آمـد            هر مـلک سـوی زمین بهـر تماشا آمد

غـنچـۀ خـنـده به روی لـب زهـرا آمد            مژده، ای اهل زمین زینب کبری آمد


اشک شوق علی و ذوق نبی دیدنی است

شب، شبِ رحمت حق است، شبی دیدنی است

میکـده از سر شوق است مرتب گشته            ساغر از کوثر ناب است لـبالب گشته

گوش کن؛ ذکر لب فاطمه زینب گشته            ملک از عطر نفس هاش مقـرب گشته

فـاطمه شاد که باشد همه عـالـم شادند

بـاغ های دو جهـان از نفـسـش آبـادند

زینب از نسل خدیجه است، شرافت دارد            هـیبـتـش فاطمی و رتبۀ عصمت دارد

نـزد ما خـاک قـدم هـاش قـداست دارد           در دل سینه زنان، تخت حکومت دارد

تا قیامت همه محتاج و حقیرش هستیم

پیرو مکتب و در خط و مسیرش هستیم

راهِ بی‌زینب کبری به خدا بی‌راهه است            سالک خالیِ از معرفـتش گمراه است

بی‌سبب نیست که گفتند امین الله است            سـرّ أب بوده و از سرّ سما آگـاه است

حافـظ و محـرم اسرار امـامت، زینب

صاحب حکمت و دریای بصیرت، زینب

خطبه‌اش مثل علی، فن بیانش غوغاست            صاحب علم لدنی است شبیه زهراست

نائب فـاطمه در واقـعـۀ عـاشـوراست            یک تـنـه آیـنـۀ پنج تن اهـل کـسـاست

گرچه گـفـتـنـد به او عـابـدۀ آل عـلـی

کل عمرش همه جا بود به دنبال ولی

در صف اول هر معرکه حاضر بودن            کوه غـم، کوه بلا دیـدن و شاکـر بودن

کم نیاوردن و جنگـیدن و صابر بودن            همه جا در پی تعـظـیـم شعـائـر بودن

زینب است و همه محتاج به نورانیتش

جـمـع هـا والـه و دلـدادۀ وحـدانـیـتـش

ما نمردیم کسی صحبت غـارت بکـند            ما نـمـردیم کـسی بـاز خـبـاثـت بکـنـد

داعشی سمت حرم قصد عزیمت بکند            یا که در خواب اگر فکر جسارت بکند

سر آن نطفه حرام از رگ گردن بزنیم

تا بـدانـند هـمـه عـبـد سـرای حـسنـیـم

همه هستـیم گـدای حـرمت بی‌بی جان            هـمـۀ ما به فـدای حـرمت بی‌بی جـان

ما کجا؛ کرب و بلای حرمت بی‌بی جان            خوش به حال شهدای حرمت بی‌بی جان

دور ماندیم رفیقان... سرمان رفت کلاه

رانده از سوی بهشتیم و پی بـذر گـناه

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

هرکس که در این میکده نوکر شده باشد            ننگ است که دلواپس محشر شده باشد

بی‌ساغر و می مست شود در همۀ عمر            با یار اگر عمر کسی سر شده باشد


من معتقدم خوب تر از مرغ بهشت است            هر کس که درین بام کبوتر شده باشد

این چشم طمع داشتن ما فقرا هست            زیر سر لطفی که مکـرر شده باشد

دنـیـا و قـیـامـت گــرۀ کـور نــدارد            هر مرد و زنی سائل این در شده باشد

حاجت نگرفتن ز خداوند زیان است            روزی که علی صاحب دختر شده باشد

جن و مـلـک و انـس شد آوارۀ زیـنب

عـالـم هـمـه پــروانـۀ گـهـوارۀ زیـنـب

عشق حسنین و علی و فاطمه زینب            هم مومنه هم عارفه هم عالمه زینب

از روز ازل دشمن هر ضد ولایت            تا روز ابد بانـوی بـی‌واهـمه زینب

هر جا برود ظلم فراری است از آنجا            داده است به هر غائله‌ای خاتمه زینب

مُردند حـسودان و ندیدند شکـستـش            شد خلـق حـمـاسه هـنـر دائمِ زیـنب

از منـظـر آنانکه رسیـدنـد به جایی            صاحب نفس آن است که شد خادمِ زینب

در مذهب عشاق محال است بمیرد            آن کس که شب و روز کند زمزمه زینب

خـوبان همگی شاعر و مداح حـریمش

کرده است قـیامت نفـس گـرم سلیـمش

ای ماه شب حیدر و هم صحبت زهرا            ای وارث صبر علی و عفّت زهرا

هم مریمی هم آسیه هم هاجر و حوا            تو زینبی و معجـزۀ حضرت زهرا

جز فاطمه کس لایق بر مادری‌ات نیست            اثـبات شده بار دگر عـصمت زهرا

شد دار و ندارت همگی خرج امامت            حقّا که تویی حـاصل تربـیت زهـرا

بـیچـاره شد از طاقـت تو نسل امیه            در روح بـلـنـد تو بود هـمّت زهـرا

در مکتب تو یاد گرفته است محبّت            هرکس که مسلمان شده با زحمت زهرا

هر کس شده شیدای حسین، عاشق حیدر

گشته است نمک گیر شما دختر و مادر

فردوس کجا، حال و هوای حرم تو            دیوانه کـننده است صفـای حـرم تو

هم بوی نجـف آید و هم بـوی مدینه            هم بوی حسین از همه جای حرم تو

چیزی نشود کـم ز مقـام تو اگر که            مـا را بـنـویـسـنـد گـدای حــرم تــو

ای عمۀ سادات! من از دست زمانه            دلگـیـرم و مـحـتـاج هـوای حرم تو

باید که بسوزیم درین آتش حـسرت            ما که نـشـدیـم از شـهـدای حـرم تو

ای وای ازین نفس ازین بی‌سر و پایی            ای وای نــمـردیـم بـرای حــرم تـو

کن قـسمت مان حال و هـوای شهدا را

لبـریـز کن از شوق شهـادت دل ما را

تو زینـبی و شـمع شبـستان حسیـنی            از عالم ذر بی‌سـر و سامان حسینی

زهـرا سپـر جـان عـلـی بود همیشه            تو نایـب زهـرا، سپـر جـان حسینی

هرکس که حسینی است، نمک گیر وفایت            تو واسـطـۀ لطـف فـراوان حـسیـنی

در مدح تو این بس ز ازل تا ابد الدهر            سر سلـسلـه حـلـقـۀ یـاران حـسیـنی

لبخـنـد زدی وقت ولادت به بـرادر            شد بر همه اثبات که حیران حسینی

از موقع میلاد سرت گرم حسین است            هر لحظه تو دلواپس هجران حسینی

ای کـاش نمی‌دیـد دو چـشـمـان تر تو

شـد نـیـزه نـشیـن سایۀ بـالای سـر تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی و محتوایی تغییر داده شد؛ دقت داشته باشیم که بعضی از کلمات همچون «حرام» در بیت زیر دارای معنی خاص و بار فقهی است و نمی توان آن را در هر جایی بکار برد و فتوا صادر کرد

حاجت نگرفتن ز خداوند حرام است            روزی که علی صاحب دختر شده باشد

هرچند عده ای کلمات « دائمِ ؛ خادمِ» را بخاطر مکسر بودن حرف میم هم قافیه با زمزمه؛ واهمه؛ و...می دانند اما باید پذیرفت که این ضعف در قافیه یا قافیۀ ضعیف محسوب می شود

مُردند حـسودان و ندیدند شکـستـش            شد خلـق حـمـاسه هـنـر دائمِ زیـنب

از منـظـر آنانکه رسیـدنـد به جایی            صاحب نفس آن است که شد خادمِ زینب

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

نــازم قـــدم نــایــبــة الــزهـــرا را            مــاه حـــرم انــســیــة الــحــورا را

مـیـلاد شـریکـة الحـسین آمده است            تـعـظـیـم، امــام بـعـد عـاشــورا را


**************

سـرمـایـۀ آل مـصـطـفـایـی، زیـنب            آرامـش جـان مـرتـضـایـی، زیـنب

هم کوثرِ زهرایی و هم عشق حسین            تو یک تـنه لـشگـر خـدایـی، زینب

**************

ما ریـزه خـورِ قـدیـم زیـنب هستـیم            جـزو سـپـه عـظـیـم زیـنب هستـیـم

شیعـه است مدافـع حـرم، با جانـش            ما جان به کـف حـریم زینب هستیم

**************

ای شیعـه به اقـتـدار زینب صلوات            هر روز به روزگار زینب صلوات

با اوست که دل در انتظار مهدیست            بفـرست به افـتخـار زیـنب صلوات

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

اوصاف ذوالجلال دمادم مشخص است            توحید ناب در همه عالم مشخص است

بیت الـنبی که مرکز اسماء کـبریاست            یک یک در آن عشیرۀ خاتم مشخص است


از بـعـد پـنـج تـن، بـه خـداونـدیِ خـدا            تفسیر گوی سورۀ مریم مشخص است

در حرفِ صادِ سوره، ببین صبرِ زینبی            سرتاسرِ مصیبت اعظم مشخص است

از یک نگـاهِ سِـرّیِ خواهـر، برادری            تا روز حشر، خیمه و پرچم مشخص است

تا چـشم، کـار می کـند از خـانۀ عـلـی            تا نینوا صفوف منـظـم مشخص است

مـژده بـده، عـقـیـلـۀ آل عــلـی رسـیـد

آئـیـنـۀ جـمـال و جــلال عـلـی رسـیـد

حـمـد و ثـنای نـور که آسـان نمی‌شود            وصف خدای عشق، بدینسان نمی‌شود

آن خانه‌ای که« یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ» در اوست            شرحش به شعر و نظم و به دیوان نمی‌شود

آنکس که در کـتاب خـدا مدح می‌شود            مـدحـش به غـیـر آیـۀ قـرآن نمی‌شـود

آن تـربـیـت شـده، سـرِ دامـان فـاطـمه            جز با زبـان فـاطـمه اذعـان نـمی‌شود

گـنجـیـنـۀ نـهـان مـعـارف شد آشـکـار            ورنه عـیان، معـارفِ پنهـان نمی‌شود

سلطان عشق، گفت که این خواهر من است            هر دختری که خواهر سلطان نمی‌شود

دلهـای بـی قـرار به سامـان رسیـده‌اند

تا زینب و حسین ز رضوان رسیده‌اند

اینـجـا نـگـاه آیـنـه هم، حـرف می‌زنـد            گـفـتارِ عاشقـانه چه کم، حرف می‌زند

وقتی شوند عاشق و معـشوق روبـرو            بوسه، بجای نوحه و دَم حرف می‌زند

دیـدار اول است، ولـی مثل آخـر است            گویا کسی ز قـامت خـم حرف می‌زند

عـمق نگـاه پـاک پـیـمبـر به زیـنـبـش            از شعـلـۀ خـیـام حـرم حـرف می‌زنـد

فرمود: احترام به این طفل واجب است            دارد نبی ز غصه و غم حرف می‌زند

آرامش حـسیـن بهـم ریخـت نـاگـهـان            چشمان خیسِ فاطمه هم حرف می‌زند

قـنداقـه چونکه دست بدستِ حسین شد

زینب عجیب، واله و مست حسین شد

کودک، کـنار سیبِ بهشتی نفـس کشید            یک بوی سیب آمد و آهی سپس کشید

این بـوی سیب تا تـهِ گـودال هم رسید            وقتی تنِ برادرش از خار و خس کشید

نیـزه شـکـسته‌های تنـش را کـنـار زد            بیرون، تنِ نهان شده را از قفس کشید

رگها بریده بود و گـلـویش دریـده بود            لب را بر آن گلوی عطش دیده بس کشید

پس دست بُرد زیرِ بدن، رو به آسمان            شکرِ خدا نمود و ز دیـدار دَس کـشید

اوباشِ کـوفه بر سرِ بانـو که ریخـتـند

نعره ز ناقـه آمد و بانگ جـرس کشید

با ناقه‌های تـازه نفـس، بی جهـاز رفت            از کربلا به کوفه و شام و حجاز رفت

امروز تلِّ زیـنـبـیه، قـبـلـه گـاهِ ماست            یعنی حریم حضرت زینب پناه ماست

آری، حرم چو در خطر افتد، به او قسم            اول، حـریـم زیـنـبـیه قـتـلـگـاه مـاست

ما راهیان کوی حسیـنـیم و بی درنگ            هر بقعه‌ای که در خطر افتاد، راه ماست

آل سـعـود، مـثـل زبـالـه سـت زیـر پـا            هیئت، زمان حمله به دشمن، سپاه ماست

ما تخت و تاج پادشهان زیر و رو کنیم            شاه نجـف، هـمیـشۀ تاریخ شـاه ماست

مـا اقـتـدا به پـرچـم عـبـاس می‌کـنـیـم            پـیوسته در نـگـاه ولایت نگـاه مـاست

روزی که بر سـلالـۀ زهـرا فـدا شویم

با قـهـرمـان کـرب و بـلا آشنـا شـویـم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رضا تاجیک نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مـاه یـكـتـایى و بی‌هـمـتا به دنیا آمدی            هم ردیف نـور اعـطیـنـا به دنیا آمدی

مثل حـیـدر عـالی اعـلـی به دنیا آمدی            تو شبـیه حضرت زهـرا به دنیا آمدی


روز میلاد تو در تقویم روز باور است

روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است

آمدی و می‌رسد بانـگ مـبـارک بادها            بـی‌مـعـلـم می‌شـوی فـرزانـۀ استـادها

ای عـلـمدار حـقـیـقـت بـانـی فـریـادها            ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها

هرچه دارد کربلا در اختیار زینب است

پرچم شاه شهیدان بر مزار زینب است

آمدی تا که بـگـویـی قـصۀ پـرواز را            تا کجاها برده‌ای این شور انسان ساز را

ای رسول عشق می‌بینم ز تو اعجاز را            زنده کردی نهضت هفتاد و دو سرباز را

 شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

آمدی تا انـتهای جادۀ عـشق و جـنـون            هم ردیفت دُخت زهرا کس نبوده تاکنون

گـام هـایت در مسیـر آیـۀ والـسابـقـون            خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون

آمـدی در دفـتـر دلدادگـان یكـتـا شوی

آمدی اسطـورۀ میدان عـاشـورا شوی

ای درخت استوار، ای اسوۀ شب زنده دار            شد ردیف شرح تو در هر قصیده (اقتدار)

با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار            (آمدی مستانه تر صف می‌گشاید ذوالفقار)

دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد

مادری کردی برایش حضرت بنت اسد

حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است            چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است

نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است            لافـتی الاعلی؛ لا عـشق الا زینب است

باز هم رو سوی بـانـوی وفـا آورده‌ام

شصت و نه دفعه به لب نام تو را آورده‌ام

واژۀ ایـثـار را بایـد به پـای تو نوشت            در مقام صبر هم باید برای تو نوشت

شاه را مشتاق و بی‌تاب دعای تو نوشت            بعد او کـربـبلا را کـربـلای تو نوشت

جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود

کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود

خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر            عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر

حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر            ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر

از میان محملت نـور خـدا تابیده است

دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است

عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده            مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده

هر که دیده جلوه‌هایت را مسلمانت شده            هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده

چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته

مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته

کاش قابل بودم و از یاورانت می‌شدم            با نـشان زیـنـبـیـون بی‌نـشانت می‌شدم

با دو جرعه عشق از لب تشنگانت می‌شدم            از شهـیـدان دفـاع از آستـانت می‌شدم

ما هـمان سیل خـروشـانـیم در راه بلا

کـلنا اصحابک لبـیک بنت المـرتضی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هرچه دارد کربلا در اختیار جبر توست            پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد؛ اولاً اینکه حضرت زینب هم ردیف حضرت زهراست نه بالعکس، ثانیاً حضرت زهرا قبل از حضرت زینب بوده است اما در بیت زیر برعکس شده است

آمدی تا انـتهای جادۀ عـشق و جـنـون            هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

قل هو الله احد را کی توان توصیف کرد           شرح الله الصمد را کی توان تعریف کرد

نازم آن یکساله دختر را که از دامان وحی           تا عروجش«یا اَحد»را بر خودش تکلیف کرد


عقل را تسخیر دل کرد و عقیله نام یافت           جهل را با تیغ تدبیرش عجب توقیف کرد

تا دل ما را مشرّف کرد بر اوصاف حق           عشق را در سینۀ ما صاحبِ تشریف کرد

خواهر ابن الکریم است و چو دلدارِ کریم           از کرم در نامۀ اعـمال ما تخـفـیف کرد

نهضت قلب صبورش ساخت دین را ماندگار           تا کتاب عشق را با صبر خود تألیف کرد

می‌نویسم این غزل را چون خدایش می‌خرد           هرکه حتی یک ورق درباره‌اش تصنیف کرد

مِهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست

حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست

دخـتر خـورشید را باید ز آل او شناخت           کوثر توحید را وصف خصال او شناخت

آن مُسبِّح را که سُبحانش ستایش می‌کند           از همین تسبیح باید شرح حال او شناخت

کیست زینب، ماه بانویی که تمثال علی است           کعبه را باید به ذات بی مثال او شناخت

دخـتر زهـرا کجا و عـقـل بـی ادراک ما           از عـقـیله ذرّه‌ای شاید کـمال او شناخت

خیـری از دنیا ندیـده زیـنب اما می‌شود           عـالَـمِ ایجـاد را دربست مال او شنـاخت

قـلّـۀ صبر و تحـمل را به واقع می‌توان           در مصائب از شکوه و از جلال او شناخت

مادرش دارد مـدال افـتخار از عصمتـش           دخترش را نیز باید زین مدال او شناخت

آنکه دل را از چهل منزل چهل قرن، آب کرد           باید او را از همین کوتَه جمال او شناخت

مِهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست

حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست

(ما رأیت الا جمیلا) چون نمایان می‌شود           با نـگـاه زیـنـبـی عـالـم گـلستان می‌شود

هر کسی که ساخت سبک زندگی را زینبی           زن اگر باشد یقـیـناً مرد میـدان می‌شود

شکر نعمت قدر دانی از مقام زینب است           نعمت حق بی ولای اوست کفران می‌شود

پـیرو زینب تصرّف در طبیعـت می‌کند           هرکه گردد عبد او آری سلیمان می‌شود

خلقِ زینب بود، حق فرمود: زیّنا السماء           روزیِ اهل جهان با اوست یکسان می‌شود

می‌دهد دلها شهادت بر تو ای دخت علی           فطرت ما روز و شب با تو مسلمان می‌شود

چون شود قاری قرآنِ خدا رأس الحسین           کار زینب بی گمان تفسیر قرآن می‌شود

تا بگیـرد انتـقـامش را ز دشمن مـنـتـقـم           بعد از آن عالم به کام اهل ایمان می‌شود

مهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست

حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست

چون خـداونـد جهان امـر امامت می‌کند           زینب کبری در این عالم قـیامت می‌کند

از دل گـودال تـا ویـرانـه بـیـن دو امـام           دخـتـر زهـرای اطهر هم امـامت می‌کند

دختر پیغمبر است و همچنان پیغمبرست           با هزاران معجزه کشفِ کرامت می‌کند

زینب آن بانو که با دستان بسته سر بلند           چون علی تا حشر بر عالم زعامت می‌کند

منـشاء دستـور « قالو ربـنا الله» است او           با همین یک آیه عمری استقامت می‌کند

در شب هـفـتـاد و دو داغ شهـیـد کـربـلا           با نـمـاز نـافـلـه اِسـتـاده قـامـت مـی‌کـنـد

بین مقـتـل، کنج زندان، گـوشۀ ویرانـسرا           در ره دیـنِ خـدا قـصـد اقـامت مـی‌کـنـد

آنچنان سر سخت می‌جنگد کلامش با یزید           کز خطابش دشمن اظهار ندامت می‌کند

مهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست

حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد            یعنی که جام دیدۀ ما پُر شـراب شد

مستی ما به رتبۀ اعلی رسیده است            آن گونه که دل هـمـۀ ما خـراب شد


زهرا ترین ستارۀ زهرا طلـوع کرد            نـوری دمـیـد و قـبـلـگـه آفـتـاب شد

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت            در ذرّه ذرّه‌هـای دلـم انــقــلاب شـد

امشب خدا برای عـلی حـیدر آفـرید            زیباترین دعـای عـلی مستجاب شد

یک نیمه‌اش حسن شد و یک نیمه‌اش حسین            از شدّت بزرگی‌اش عالی جناب شد

از بس که شأن و منزلتش پُر بها بُوَد            وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد

آمد ندا که نام دل آراش زینب است            این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

قـائـم مـقـام فـاطـمـه آمد ادب کـنـید

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

ما از ازل گـدای پریـشان زیـنـبـیـم            شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس            یعـنی که عاشقـانه مسلـمان زینـبـیم

ما را خرید و نوکـر اربابـمان نمود            ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

طعم شراب کوثری او زبانزد است            مست و خـراب بادۀ جوشان زینـبیم

با یک نگاه حیدریش جذبـمان نمود            ما قوم در به در، همه سلمان زینبیم

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است            تا روز حشر ما همه حیران زینـبیم

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود            مبهوت عزم راسخ و ایمان زینـبـیم

او یک تنه مقـابـل دشمن قـیـام کرد            دلــداده‌هـای رزم نـمـایـان زیـنـبـیـم

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

خون علی میان رگش در تلاطم است

او آمده زمین و زمان را تکـان دهد            مثل مسیح بر تن هر مُرده جان دهد

او آمـده کـه بـا کـرم کــردگـاریـش            با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

او آمـده که آیـه‌ای از هـل اتـی شود            بر دست های خالی ما آب و نان دهد

او آمده که با نخـی از تار چـادرش            بر دوستدار فـاطمه برگ امان دهد

او آمده که با نـفـس مصـطـفـائـیـش            قـد قــامـت نــمـاز ولا را اذان دهـد

او آمده پـیمبـر خـورشیـد طف شود            در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

او آمده که حـق خـودش را ادا کـند            یعنی به راه عشق، دو تا نوجوان دهد

او آمده برای حسین خـواهـری کند            او آمده که خواهـریش را نشان دهد

خواهر برادری که عزیز دل هم اند

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست            در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

دار و ندار تو همه وقف حسین بود            مانند تو به پای برادر نبود و نیست

حتی تو از عصارۀ جانت گذشته‌ای            در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست

آئـیـنـۀ شکـسـتـۀ صحـرای کـربـلا!            مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

بر شانۀ صبور تو بار رسالت است            مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

در ذیل خطبه‌های فصیح تو گفته‌اند:            اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت            از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی            یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

در دفـتر ثـنای تو ای یاس مـریـمی

این بس بُـوَد که عـالـمـۀ بی معـلمی

هر دختری که دختر زهرا نمی‌شود            هر بانویی که زینب کبری نمی‌شود

دار و ندار حضرت حـیدر، مجلّـله!            جز تو کسی که "زینت بابا" نمی‌شود

وصف و مـدایح هـمـۀ خـانـدانـتـان            در فهم و عقل ما به خدا جا نمی‌شود

پروندۀ زمین و زمان، زیر دست توست            بی اذن تو که نامه‌ای امضا نمی‌شود

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده‌اند            این واژه‌ها بـدون تو معـنا نمی‌شود

دریا اگر مرکّب و گل ها قـلـم شوند             یک شمّه از فضائلت انشا نمی‌شود

عـیـسی به نام نامی تو می‌دهد شفـا            بیخود مـقـام او که مسیحـا نمی‌شود

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست            بی‌مهـر تو که بانـوی دنـیا نمی‌شود

صدّیقه و زکـیّه و تـنـدیـس عـفّـتـی

تو گـوهـر مـقـدّسـۀ بحـر عـصمـتی

آئــیــنـۀ تــمــام کــمــالات مــادری            یــادآور جـلال و کـمـال پـیـمـبـری

مستجمع جـمیـع صفات عـلـی تویی            یعنی تویی علی و علی تو، چه باوری؟

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است            بانو! تو هم به شهر وصال حسین، دری

وقتی به روی دست نبی گریه می‌کنی            چـشم انـتظـار دیـدن روی بـرادری

در پای درس مادر خود پا گرفته‌ای            بیخـود نشد که عـالـمـۀ آل حـیـدری

عـلـم لـدنّـی تو گـواه کـمـال تـوست            الحق که از سلالۀ زهـرای اطهری

با نطـق حـیـدری و بیـانات فـاطمی            ویـرانگـر قـبـیلـۀ شوم و ستمگـری

با هر کلام خود به عدو تیغ می‌کشی            در رزم خود شبـیه برادر، دلاوری

با قـدرتت به قـلـۀ دل ها عـلـم زدی

فـتح الـفـتوح آل عـلی را رقـم زدی

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها            مدح و فضائل تو بُوَد از عجـیب ها

با هر خطابۀ تو عـلی زنده می‌شود            مبهوت ذوالفـقـار کلامت خطیب ها

وقتی که با حسین خودت حرف می‌زنی            پیچیده می‌شود همه جا عطر سیب ها

ای یادگـار فـاطـمه، عـلـیـا مـخـدّره            زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است            اصلاً نـیـاز نیـست وجـود طبیب ها

با نام تو تمامی حاجـات ما رواست            ای بـهـتـرین تـجـلّـی امّـن یجـیب ها

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده‌ای            ای مَـحـرم تـمـام فـراز و نـشیب ها

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست            محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده‌ای            ای خواهر خمیدۀ شیب الخضیب ها

بانـو! تو را برای حسیـن آفـریده‌اند

گـریه کن عـزای حـسین آفـریـده‌اند

ای یادگار فـاطمه، غـم پرور حسین            هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

همپای او شدی و رهایش نکرده‌ای            حـتّی مـیان مـوج بـلا، یـاور حسین

بار رسالت علوی روی دوش توست            با این حساب بوده‌ای پیغمبر حسین

چـشـم امـیـد او به نـمـاز شبـت بُوَد            روح دعـا و کـعـبـۀ نـیلـوفـر حسین

دیدی که نیزه‌ها همگی حلقه بسته‌اند            دور ضریـح بی‌کـفـن پـیکـر حسین

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است            آثار بوسه‌های تو بر حـنجـر حسین

شکر خدا نموده‌ای وقتی که دیده‌ای            زخمی شده تمامی بال و پـر حسین

در شام و کوفه بودی علمدار قـافله            جـانـم فـدای تو همۀ لـشکـر حـسین

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

زینـب اگر نبـود که زمـزم نداشتـیم            از ابـر دیـده بـارش نـم نـم نـداشتـیم

زینب اگر نبـود دگـر کعـبـه‌ای نبود            بـاور کـنـید روح دعـا هـم نداشتـیـم

زینب اگر نبود، مـیـان کـتـاب حـق            جایی برای سـورۀ مـریـم نـداشتـیـم

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود            نامی ز دین حضرت خـاتـم نداشتیم

زینب اگر نبـود دگـر حـیـدری نبود            شـیـر نـبـرد خـطّ مـقـدّم نــداشـتـیـم

زینب اگر نبود علی، فاطمه نداشت            آیــیــنـۀ نــبـی مـکــرّم نــداشـتــیــم

زینب اگر نـبـود کـرم زاده‌ای نـبود            مثل حـسن کـریم دو عـالـم نداشتـیم

زینـب اگر نـبـود به دنـبـالـۀ حـسین            جـایـی برای واژۀ "جـانـم" نـداشتیم

زینب اگـر نـبـود تـلاطـم نـداشـتـیـم            قطعـاً برای شور و نـوا دم نداشتـیم

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت            زینـب اگر نبـود "محـرّم" نـداشتـیم

شکر خـدا که از مِی عشقش لبـالـبم

شکـر خـدا که نوکـر دربـار زیـنـبم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

با درد آمـدیـم و بـه دنـبـال مـرهـمـیـم            کـیـسه به دوش کـوچۀ این نسل آدمیم

مـا را نـوشـتـه انـد گـدایـان اهـل بـیـت            پس بی‌دلـیل نیست که سلطان عـالمیـم


از لطف مادری است به ما راه داده‌اند            صد شکر دور سفرۀ مهـری فراهـمیم

شـیـریـنـی محـبت شان را چـشـیـده‌ایم            با اذن فـاطمه همه سلـمان و محـرمیم

اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما            عمری نفس نفس زده محـتاج آن دمیم

بیت علی است، چشمۀ تسبـیح داوری

با ایـن سـرا بـهـشـت نـدارد بـرابـری

بـا جـلـوۀ مـحــوّل الاحــوال دیـگـری            امروز داشت بیت عـلی حـال دیگری

حال فرشته های خـداونـد دیـدنی است            مـسـتـانـه می‌زنـنـد پـر و بـال دیگری

زهرا؟ علی؟ نبی؟ نه ... خدا نام او نهاد            زینـب گرفـت نام، به اجـلال دیگـری

حتی به دیدن حسن اشکش ادامه داشت            انـگـار چـشم اوست به دنـبال دیگری

تا گـودی گـلـوی حـسین را نگـاه کرد            پر زد دلـش به منظـر گـودال دیگری

آیـات عـاشـقی است که الهـام می‌شود

بـا دیـدن حــسـیـن چـه آرام مـی‌شــود

معـشوق و عاشقـند کنون روبروی هم            هر دو شدند مست شراب از سبوی هم

گنجینه های عرش سرازیر شد به خاک            تا وا شدند چـشم دو دلـبر به روی هم

از دو بدن عروج به یک روح می‌کنند            وقـتی که می‌کشند نـفـس از گـلوی هم

لبـخـند می زنـنـد ولی گـریـه می‌کـنـند            از حـال مـی‌رونـد دمـادم ز بـوی هـم

بـاشنـد زیـر سـایـۀ هـم تا که زنـده‌انـد            دارند هـر دو در سرشـان آرزوی هم

باید که ما ز کوثر و زمزم وضو کنیم

از زینب و حسین سپس گـفـتگو کـنیم

طوفان ظهور زلف پریشان زینب است            دریا نماد قـلـب خـروشان زینب است

تاریخ و صفحه های طلاکوب آن هنوز            برجسته از درخشش دوران زینب است

امروز اگر قـیـام حـسیـنی نتـیـجـه داد            مدیون خطبه های درخشان زینب است

با صبـر او سـپـاه مـخالـف اسـیـر شد            ایـوب نیز واله و حـیـران زینب است

نامش به دست مـالک دوزخ نـمی‌رسد            آن کس که جزء خیل محبّان زینب است

ما دوستـدار زیـنـب کـبـرای حـیـدریم

ما خاک پای دخـتر زهـرای حـیـدریم

بالش شکست و او پَر خود را نگاه داشت            بالاتر از همه سر خود را نگاه داشت

او هـرچه غـم کـشیـد نیـفـتاد بر زمین            تا نهضت بـرادر خود را نگـاه داشت

چادر به سر، نقاب به رخ، تا زمان مرگ            ارثـیـه های مـادر خود را نگـاه داشت

نا محـرمی نـگـاه به سویـش نمی‌کـنـد            هر بانویی که سنگر خود را نگاه داشت

زینب همان کسی است که مانند فاطمه            آتش گرفت و معجر خود را نگاه داشت

بر دست غیر رشتۀ معجر نداده است

تا سوختن به پای حجاب ایستاده است

ذکر علی الدوام تو غیر از حسین نیست            سر رشتۀ کلام تو غیر از حسین نیست

پیوند خورده‌اند به هم " زینب و حسین "            پس هم ردیف نام تو غیر از حسین نیست

حتی بهشت هم به همین نور روشن است            خورشید روی بام تو غیر از حسین نیست

بـا نـام دلـبـرت سـخـن آغـاز می‌کـنی            هر صبح السلام تو غیر از حسین نیست

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام            در خطبه ها پیام تو غیر از حسین نیست

دین جان گرفته است به ایمان تو فقط

تکـمیـل شد به قـلـب پریشان تو فـقـط

عصمـت تـنـیـده است به تار نقـاب تو            عـفّـت بهـا گـرفت، ز پـود حـجـاب تو

برداشتی، گذاشت زمین هرچه فاطمه            مانـنـد مـادرت شده رنـگ و لعـاب تو

حفظ قـیام کرب و بلا با تو بود و بس            اسـلام بـیـمـه شد به تـو و انـقـلاب تو

حتی خیال هم سخنی با تو کس نداشت            بــا بــودن بـــرادر عــالـیـجــنـاب تـو

تا مسجد النبی به زیـارت تو رفـتی و            عـبـاس بـود تـا که بـگـیـرد رکـاب تو

یک روز هم رسید که تو باورت نبود

بـالا سـر تـو سـایـۀ آب آورت نــبــود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : موزون اصفهانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

از عرش برین قدم چو بگذاشت زمین            گردید زمین ز مَقدمش عرش برین

وقتی که در آغوش حسین جای گرفت            شد ماه رُخش به نور خورشید قرین


 **************

ای آیـــنــۀ جــمــال داور، زیــنــب            وی کـوثـر کـوثـر پـیـمـبـر، زیـنب

با تـیـغ زبـان خود نـمودی اعـجـاز            ای وارث ذوالـفـقـار حـیـدر، زینب

**************

زینـب! دلـم از مهـر تو تابـنـده شده            حور و مَلَک و پری تو را بنده شده

با خـوانـدن خـطبـه مـردمان کـوفـه            گـفـتـند: عـلـی دو مرتبه زنـده شده

 **************

زینب که محبّتش به دلهای همه است            از شوق ولادتش به لب زمزمه است

تـا دیـد جـمـال او پـیـمــبـر گـفــتـا:            یالَـلـعَجَب! انگـار خودِ فاطمه است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست            مـه مبـارک مـیـلاد زیـنـب کـبـراست

دهید مژده به ختم رُسُل که این مولود            ولادت دگـر پــارۀ تـنـت زهـــراسـت


خـدا به کـوثر خود داد کـوثـری دیگر            که خیر، قطره و، خیر کثیر او دریاست

سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم            که او به فـاطـمـه آیـیـنۀ تـمام نـماست

محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن            جمال انـورشان در جـمال او پـیداست

هـنوز شیـر نـنوشیـده چـشـم نگـشـوده            به سینه‌اش طپش قـلب سیـدالشهداست

مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی            خدا گواست که اوصاف او کلام خداست

مقـام یـذهـب عـنکـم گرفت این دخـتر            یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست

نـماز شب به نمـاز شبـش نماید فـخـر            دعا به هر نـفـس او نـیازمند دعـاست

خجسته چهرۀ او مصحفی به چشم حسین            چه مصحفی که پر از آیه‌های کرب و بلاست

چه دختری که وجودش همیشه زین اَب است            چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست

زبـان حـیـدریـش کـار ذوالـفـقـار کـند            خطابه‌های بلندش به شام و کوفه گواست

به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال            اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست

خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد            علی خصال و، حسین آیت و حسن سیماست

چنان که یک دم او بی‌حسین ممکن نیست            یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست

جـمـیـل دیـدن سـیـل بــلا بـه دیــدۀ او            گواه فـوق جلالـش ز مـریم عـذراست

سـرور سیـنۀ مریم وجود عـیـسی بود            مدال سیـنۀ او داغ هـیجـده عـیـساست

نظام دین بود از گـیـسوی پـریـشانـش            هزار نکـتۀ باریک تر ز مو اینجاست

ز شعلۀ نفس زینب است تا صف حشر            حرارتی که ز خون حسین در دل هاست

قسم به دین خدا می‌خورم که دین خدا            به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست

خطابه‌اش همه آیات وحی و تفسیرش            نـیـازمـنـد هـزاران قـصیـدۀ غـراسـت

سـر بـریـدۀ فـرزنـد فـاطـمـه می‌گـفت            که خون پاک مرا خطبۀ تو آب بقاست

امـیـن وحـی بیا و به اهل کـوفـه بگـو            که این صدای خداوندگار بی‌هـمتاست

شبی نشد که نماز شبش رود از دست            که لحظه لحظۀ شب هاش لیلة الاحیاست

الا قـیـام تـو قـد قـامت قــیـام حـسـیـن            تویی که قامت دین با قیامتت شد راست

تویی که خطبۀ شامت یزید را لـرزاند            تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست

تویی که هر نفست یک خطابۀ پُر شور            تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست

اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست            اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست

جمال روح فـزایت بهشت روح عـلی            نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست

هنوز حنجره‌ات را طنین صوت علی است            اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست

حسین بر سر نی گوش، پای خطبۀ تو            سـر بـریـدۀ او مـجـلـس تو را آراست

حسین کعـبـه و حـج تو دور او گـشتن            صفا و مروۀ تو قتلگاه و طشت طلاست

من و ثـنـای شـمـا خـانـواده یا زیـنـب            هزار شکر که طبعم هماره وقف شماست

کدام رتبه از این به که سال ها "میثم"            فقط برای شما خاندان مدیحه سراست

: امتیاز
نقد و بررسی

زبان شکـر گـشودن کنار مقـتـل خون            خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست

جبین شکستن عشاق در رسالۀ تو است            عذار شسته به خون تو بهترین فتواست

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

باز به بـیت مصطـفی بـتـول دیگـر آمده           رسول را سـول را، دوبـاره کـوثـر آمده

بتـول را بـتـول را، یـگـانـه دخـتـر آمده           حسین را حسین را، خجسته خواهر آمده


رضا و حلم و صبر را، بزرگ مادر آمده           شـهـیـد را شـهـیـد را، پــیــام آور آمــده

ائمّه را ائـمّه را، چـراغ انجـم است این

دخـتـر اوّل عـلـی، بـتـول دوّم اسـت این

کـوثـر کـوثـر نــبـی، آیـۀ رحـمـت آمـده           دخـتـر دخـتـر نـبـی، مـادر خـلـقـت آمده

زهرۀ زهـرۀ عـلی، اخـتـر عصمت آمده           شـمـسۀ شـمـسۀ حـیـا، یا مه عـفـت آمده

حـبـیـبـة الله است و از مـام محـبـت آمده           ولـیـة الله است و در بـیـت ولایـت آمـده

آیـنـۀ محـمّـدی (ص) طلعـت دلـربـای او

در او خلاصه می‌شود حسین و کربلای او

علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش           زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش

بـوی بهشت یافـته، ار دم روح پـرورش           فاطمه بوسه می‌زند، به عارض منوّرش

بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش           سلام ما درود ما، به زینـب و بـرادرش

بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او

عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او

قدر به حکم او ولی، رضا به هر قضاست او           پس از بتول بانوی، خانۀ مرتضی است او

بلکه به جای مادرِ امام مجـتبی است او           مونس و یار و یـاورِ شهید کربلاست او

خطابه خـوان کـبریا، زبان انبیا است او           به عصمت خدا قسم، که عصمت خداست او

یاد کـند ز فـاطمه کـمال و پـارسـائی‌اش

رجـال دهــر شـاهـد سـیّـدة الـنّـسائی‌اش

فهـیـمه‌ای که کس بر او نـیافـته مـفـهّـمه           عـلـیـمـه‌ای که از ازل، نـداشته معـلّـمـه

جلوه گر از وجود او، هر آنچه داشت فاطمه           بـوسه به پـای او زنـد، مـدیـنـۀ مـکـرّمه

دعـای اهل آسمان، خـطـابه‌هـای او همه           کـلام او ز محکـمی، چو آیه‌های محکـمه

چه در سفر چه در حضر، چه در میان قافله

قضا نـشد ز حضرتـش، شبی نماز نافـله

ای شـرف بلـند خـون، هماره از پـیام تو           وی که گرفـته آبـرو، شهادت از قـیام تو

سکّـۀ صبر را خـدا، نقـش زده به نام تو           مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو

زنـده کـنار قـتـلگـه، به صبر تو امام تو           نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو

تـو در قـیـام کـربـلا، قـیـامت آفـریـده‌ای

تو از دم پـیـغـمبـری، امامت آفـریـده‌ای

تو در سخن پیـمبرِ کـلام وحـی بر لـبـی           تو با پیام کُـشتگان، حـیات بخش مکـتبی

تو در خرابه‌ها هم، چو قرص ماه در شبی           تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی

تو زیب دامن نـبـی، تو زین اُمّـی و اَبی           تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زیـنـبی

نه ساره‌ای نه هاجری، نه آسیه نه مریمی

چو مـادرت سـیّـدةُ الـنّـساء کـلِّ عـالـمی

توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد           توئی که در خطابه‌ات، تمام وحی دیده شد

توئی که با رسالتت، پیام حق شنـیده شد           توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد

توئی که با عدالتت، نخـل ستم بریده شد           اگر چه سرو قامتت، ز بار غم خمیده شد

به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو

حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو

پیـمبر است جدّ تو، بتـول دیگرش توئی           بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی

علیست غرق وجد و شور، از اینکه دخترش توئی           حسن به تو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی

حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی           شهید اگر شهـیـد شد، پـیـام آورش توئی

به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه

که از تـوأنـد مـفـتـخـر، ائـمّۀ هُـدی همه

تو در میان سلـسله، گره گـشای عـالـمی           تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی

تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی           تو با کـلام جان فـزا، دم مـسیح را دمی

تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی           تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی

ستاره فـرش منزلت، ماه چراغ محـفلت

که آفتاب فـاطمه، گـشته به دور محملت

سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو           ندیده بعد فـاطمه، جـهـان زنی نظـیر تو

به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو           حسین چـشم دوخته، به طلعت منـیـر تو

صدای زندۀ عـلی، به صوت دلپـذیر تو           اسیـر شـام بودی و، یـزیـد شد اسیـر تو

پرچم فتح کـربلا، از تو در احتـزاز شد

به همّت بـلـنـد تو، حـسین سـرفـراز شد

منم منم که از ازل، گـدای کـوی زیـنـبم           هماره دست التجـا، بَـوَد به سوی زینـبم

خــدای داده آبــرو، بـه آبــروی زیـنـبـم           مرثـیه خوان کـربلا، قصیده گوی زینبم

بُـرده هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم           در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم

به جان مـادرش قـسم، اگر کـند نظاره‌ام

سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشاره‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر و با اشکال وزنی آمده است که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای شـرف بلـند خـون، هماره از پـیام تو           وی گـرفـته آبـرو، شـهـادت از قـیـام تو

تو در خـرابه‌ها، چو قرص ماه در شبی           تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی

یاد کـند ز فـاطمه کـمال و پـارسـائی‌اش           رجـال دهــر شـاهـد سـیّـد الـنّـسائـی‌اش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زینب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

منم منم که از ازل، گـدای مـوی زیـنـبم           هماره دست التجـا، بَـوَد به سوی زینـبم

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : ترکیب بند

وقتی که تو را عرش معظم آورد            یک فاطمه زهـرای مجسّم آورد

قـنداق تو را که آسمان می‌بوسید            جبـریل به گـریه‌های نم نم آورد


تو آمدی و هـمه به هم می‌گـفـتند            از صبر دل تو صبر هم کم آورد

وقتی که تو آمدی حسینت می‌گفت            بـا آمــدنــت خــدا مــحّــرم آورد

وقتی که تو آمدی حسیـنت پا شد            در پیش تو هفـتاد دو پرچم آورد

آنـگـاه سپـرد دسـت بـالا دستـت

هفـتاد و دو پرچم خـدا را دستت

خورشید گرفته نور خود را از تو            دریا هیجان و شور خود را از تو

حتی گـل جـانـمـاز هم می‌گـیـرد            شاداب ترین حضور خود را از تو

لبخند به چهره داری و غم به دلت            دارد غم ما سرور خود را از تو

مـردان خـدا گـرفـتـه‌انـد ای بانو            برگ گذر و عبور خود را از تو

ایــوب تـرین مـرد بـلا هـم دارد            ایـمـان دل صبور خود را از تو

ای عـمـۀ دلـشـکـسـتـۀ عـاشـورا            مهدی طلبد ظهور خود را از تو

ای قـبله نمای حاجـت یـوسف ها

حاجت بده ای عمه حاجات خـدا

بـانـوی سـتـاره‌هـا و زیـبـایـی ها            بانـوی سحـر خـیـز تمـاشـایی ها

در عرش همه از تو سخن می‌گویند            ای بـانـوی بـا کـمـال بـالایـی هـا

از خانمی توست که هی می‌ریزد            دور و بر تو این هـمه آقـایـی ها

جز تو چه کسی به کربلا می‌سازد            از این هـمه اتـفـاق، زیـبـایـی ها

یک عده تو را فاطمه‌ات می‌خوانند            یک عده تو را حیدر زهرایی ها

یک عده گل مریمشان تو هستی            ای مـریـم قـدیـسـۀ عـیـسـایی هـا

ای دسته گـل مریم زیـبـای علی

مجنون پُـر از فاطمه! لیلای علی

افلاک حـریم تو، جهان اقـلـیمت            یک عرش پُر از فرشته در تعظیمت

با شاخۀ گـل هـزار پـیـغـمـبر هم            ایستاده در این مجالس تکـریمت

شرمنده از اینکه دستهایم خالی است            امـا هــمـۀ زنـدگــیـم تـقــدیــمـت

هر قدر ورق می‌زنم اوقات تو را            جز نام حسین نیست در تقویمت

با یک سر بر نیزه چه کرده‌ای که            از کـوفه الی شام شده تـسـلـیمت

تو از سر چشمه آب خوردی بانو

تو بر سـر نیـزه دل سپـردی بانو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

در زمین و آسمان ها خیمۀ شادی به پاست           مـٱذنه تا مـٱذنه لبـریـز عـطـر ربّـنـاست

ذکـر تـعـجـیـل قـنـوت اسـتـجـابـت آمـده           سائلان مژده که حاجات همه امشب رواست


زینت گـلخـانۀ مـولا شکـوفا گـشته و...           بیت حـیدر با شمـیم بنت زهـرا آشناست

کهنه زخمی که میان سینه‌ها مانده هنوز           با صدور نسخـۀ تکـمـیلی زینب دواست

معجزه در بین چشمانـش تلاطـم می‌کند           خاک با فیض نگاه دختر زهرا طلاست

نام زیـنب پنج نقـطه نـور ساطع می‌کـند           یعنی ابن بانو خودش تلفیقی از آل عباست

در شب میلادِ غرق رحمتِ اخت الحسین           بانی عیدی ما قطعاً خود خـون خـداست

بانویی که سفرۀ الطاف خود را پهن کرد

خانۀ دل را برای عشق پاکش رهن کرد

با وجود او غم و غصه به آخر می‌رسد           لطف مادر بیشتر از سوی دختر می‌رسد

ما هـمه از سـائـلان فـیض عـام زیـنـبـیم           رزق ما از سفـرۀ بـانـو مکـرر می‌رسد

دم به دم مشمول لطف دختر زهرا شود           سائلی که خاضعانه پشت این در می‌رسد

زودتر با دست پُر از پیش زینب می‌رود           محضر او هر کسی با دیده‌ای تر می‌رسد

هیبت والایِ رفتارش به زهرا رفته است           واژه واژه از کلامش عطر مادر می‌رسد

ذوالفقارِ خطبه‌هایش باز قلع و قمع کرد           تا به میدان می‌رسد انگار حیدر می‌رسد

مطمئـنـم در شـلوغـی های روز واقـعـه           چـادر بـانـو به داد اهل محـشر می‌رسـد

مایـۀ آرامـش جـان و دل بی‌تـاب ماست

آسمان ها خاک پای خواهر ارباب ماست

از ازل دستان این سائل دخیل زینب است           تا ابد محتاج لطف بی‌بـدیـل زینب است

هر کسی که شد حـسینی مطمئـنـاً شاکرِ           نـغـمـۀ اِنّـا هَـدیـنـاهُ السبـیـلِ زینب است

اولیـن گـلـبـانـوی دامـان زهـرا و عـلـی           دومین زهرای این قوم و قبیله زینب است

هر کسی با نام زیـبای کسی مٱنـوس شد           بر لبـان ما فـقط ذکر اصیل زیـنب است

کوثر کوثر؛ کـویر عشق را سیراب کرد           ساغر ما جرعه‌ای از سلسبیل زینب است

در میـان روضه‌هـای جـانگـداز کـربـلا           گـریه‌هـایم نـذر آقای قـتـیـل زینب است

هر شب جمعه به یاد روضه‌های خواهری

گـریه می‌بـارم به یاد لحـظه‌های آخـری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : شفق مشهدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

الا که مـقـدم تـو مـژدۀ سـعـادت داشـت            به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت

ســلام بـر تـو کـه مــاه جـمــادی الاول            ز جلـوۀ تو به رخ هـالۀ مسـرّت داشت


سـلام بر تو که امّ المصائـبـت خـوانـنـد            چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت

سـلام بر تو و بر هر زنی که از آغـاز            به پاس پیروی‌ات از حجاب زینت داشت

تو از همان شجر پاک عصمت آمده‌ای            که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت

تـو دسـت پـرور آن مـادر گـرانـقـدری            که قـلب پاک پیمبر به او ارادت داشت

تـو سر بـر آیـنـۀ سـیـنـه‌ای گـذاشـتـه‌ای            که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت

تو زیـر سـایۀ آن گـلـبـنی بـزرگ شدی            که هرچه داشت شکوفایی از نبوّت داشت

نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ چـون تـو بـانـویـی            که حق به گردن آزادی و عدالت داشت

چه بانویی که پس از دخـتر رسول الله            به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت

چه بانویی که ز فیض هدایت معـصوم            مقـام و منزلتی همتراز عصمت داشت

چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا            چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت

چه بانویی که به حد کمال در همه حال            اراده داشت وفا داشت عزم و همت داشت

چه بانویی که به هـنگـامـۀ اسـارت هم            وقار داشت حیا داشت شرم و عفت داشت

چه بانویی که همه عمر در نیایش شب            هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت

چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا            گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت

چه بانویی که به خورشید خون گرفتۀ عشق            به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت

دل تو بود پُـر از الـتهاب شـوق حـسین            که لحظه لحظۀ عمرت از این حکایت داشت

حسین نیـز به شایـستـگی نـثـار تو کرد            هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت

نـبـود حـاجت بـوسـیـدن گـلـوی حـسین            حسین با تو هزاران هزار حجت داشت

حسین از تو جدایی نداشت در هر حال            مگر بخاطر انسی که با شهادت داشت

سـتـارۀ سحـر تو که روی خـاک افـتـاد            هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت

من و مـکـارم اخـلاق زیـنـبـی هـیهـات            کجا برابر خـورشید ذره جـرأت داشت

تو آن یگانه اسیری که در چهـل منزل            بدوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت

تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم            ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت

تو خطبه خواندی و در چهره‌ات تجسّم یافت            علی که در سخنش آیت فصاحت داشت

پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند            صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت

به هر بهانه به تفـسیـر انقـلاب نـشست            کلام روح فزایت که رنج غربت داشت

هلال یک شبه‌ات جلوه کرد از سر نی            که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت

پس از زیارت خـون سر تو از محـمل            شفق طلوع نمی‌کرد اگر مـروّت داشت

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک   

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)


صـفـا گـرفـتـه خــانـۀ مــولا            یاسی شکـفـته در بـاغ زهرا

خوشحال و خندان،اهل آسمان            که آمـد دنـیـا زینب کـبــری

آیـیـنـۀ حُـسـنِ داور آمـد خـوش آمد            کـوثر زهـرا و حیدر آمد خوش آمد

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)

*************************
مـهـر طلـعـتـش نـور مُجـسّم            جاری از ذاتش فیض دمـادم

ملائک هـمـه مَحـوِ جـمـالش            مدحش بخوانند سـاره و مریم

کودکی پاک و مُطهّر آمد خوش آمد            کـوثر زهـرا و حیدر آمد خوش آمد

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)

*************************
از تو گـرفـتـه مـعـنـایی زیبا            صبر و حجاب و ایثار و تقوی

ای عـلـمــدار مـکـتـب خــدا            پــیــام آور روز عـــاشــورا

یـاور شـاه بی لشگـر آمد خوش آمد            کـوثر زهـرا و حیدر آمد خوش آمد

جـان پـیـمـبـر آمـد خـوش آمـد            خورشید محشر آمد خوش آمد

کوثر زهرا و حیدر آمد خوش آمد (۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک   

ای که نــور حـقّـی و لاله ی باغ احمدی           گل یاس فاطمه خوش آمدی خوش آمدی

ای شرف دین و مذهب یا زینب           جـلـوۀ زیـبـای مکتب یا زینب


به آل طـه ذکـر لب یـا زیـنب           هـستی بـابـا یا زینب یا زینب

یا زینب یا زینب...سیدتی گل زهرا(س)

*************************

ای دل فـاطمی ات گشته گـرفتار حسین           کرده ای دیدۀ خود باز به رخسار حسین

گـل بـهـار ثــارالله یـا زیـنـب           ای بی قـرار ثـارالله یا زینب

یگـانه یــار ثـارالله یا زیـنـب           دار و نـدار ثـارالله یـا زیـنب

یا زینب یا زینب...سیدتی گل زهرا(س)

*************************

دل بیمار من از لطف خـدا شـفـا گرفت           به دعـای زیـنـبـی برات کـربـلا گـرفت

قسم به روز عاشورا یا زینب           دعا کن ای دخت زهرا یا زینب

کـربـبـلایی شـویم ما یا زینب           چو باکری و همّت ها یا زینب

یا زینب یا زینب...سیدتی گل زهرا(س)

*************************

در دل اهل ولا سـوز دل مشترکی است            که تـولد تو و عزای مادرت یکی است

شـاهـد غمهای مادر یا زینب           غصه خور داغ حیدر یا زینب

بانوی دلخون و مضطر یا زینب           خونجگر دیوار و در یا زینب

ام مصائب یا زینب ام...سیدتی گل زهرا(س)

: امتیاز